همیشه بهار



وی  تصمیم گرفت امتداد  خاطراتش را اینجا بنویسدنه اینکه از بلاگفا و هنگ کردن هایش شکایت مند باشد که یک وقت هایی فکر میکند شاید بلاگفا عنر خودش را کرده ، شاید یک روزی دوباره قاطی کند و هر انچه نوشته ست را برباد دهدیک وقت ها هم اصلا دلش میخاست قید نوشتن را بزند برای همیشه اما دلش نمی آمد! یک حسی شاید قلقلکش میداد که ادامه دهدبنویسد.آنچه توی ذهنش میگذرد داخل یک صندوقچه کوچک بگذارد و چند سالی که گذشت برگردد و بخواند و مرور کند آنچه بر وی گذشته

محیط اینجا کمی تا قسمتی برایش غریبه ستکمی تا قسمتی هم پیچیده شاید‌ حتی ادرس و اسم جالب تری به ذهنش رسید اسم  اینجا را هم تغییر داداما گویا فعلا دلش میخاهد وقتی صفحه خاطراتش را باز کرد اولین چیزی که به چشمش میخورد عنوان همیشه بهار باشد

 


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها